نازدونه و دردونه مامان و بابا

دردسرهای شیرین

1394/8/20 21:03
نویسنده : مامان گلی
45 بازدید
اشتراک گذاری

کوچولوی مامانی، با اومدن شما دلبرک، به خونه سبزمون خیلی چیزا تغییر کرده بود، باورت می شه، عادتهای ساده ای که زیاد واسم قابل توجه نبود، الان خیلی به نظرم مهم میومدن از جمله مهمترینش، در کنار هم بودن، بود. تو اون موقع دلم می خواس همه حضور داشته باشن، و محفل گرممونو گزم تر کنن، و در عین حال به سردرگمی احساساتمون (که از طرفی شاد بودیم به خاطر حضور تو و از طرفی نگران اینکه نتونیم بابا مامان خوبی واسه تو آلوچه باشیم و از پس مسولیت ها درست و حسابی بر نیایم) سر و سامون بدن، و در عین حال عادتهای با ارزش، به بی ارزش ترین چیز تو زندگیم مبدل شده بودن!! مثل گوش دادن به موزیک های مورد علاقم گه جاشونو به آهنگهای کودکانه دادن یا بیرون رفتن و تو جمع بودن که جاشونو به بودن در کنار تو موچول مامان در خانه داده بودن!!!( نمی گم دوس نداشتم تفریح کنم، ولی احساس می کردم خیلی ضعیفی! و باید خیلی بیشتر از اینا ازت مراقبت شه) و ... علاوه بر تغییر روال زندگی،بی تجربگی مامان و بابا رو هم اضافه کن. با این حال که بابا دو هفته مرخصی گرفته بود تا بهم، کمک کنه ولی بازم نیاز به کمک داشتیم. مخصوصا تا ماه اول که من و بابایی اصلا طاقت گریه هات و نداشتیم و با گریه هات سریع دست و پامونو گم می کردیم و ... به هرحال لطف همه علی الخصوص مامان جونی و مادر جونی بود که این دوران پر حاشیه رو تبدیل به دوران دردسرهای شیرین می کرد. 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)