نازدونه و دردونه مامان و بابا

لحظه هاى سرشار از انتظار

1394/8/17 19:16
نویسنده : مامان گلی
61 بازدید
اشتراک گذاری

نازنينم, از موقعى که مطمئن شدم تو شکم مامانى هستى, لحظاتم پر از شور و حرارت شده بود. ديدن روى ماهت صبر طاقت رو ازم گرفته بوداما تمام دلخوشيم به سونوهايى بود که خانم دکتر مى داد, ديدن چند ثانيه عروسک مامانى تو اون روزاى انتظار واسه خودش غنيمتى بود, بذار از سونوى اول واست بگم, تقريبا سرت سه ماهه بار دار بودم که با مامان جونى رفتيم سونو, کلى ماماناى باردار جلوتر از من توى اتاق انتظار نشسته بودن و واسه ديدن کوچولوهاى خوشگلشون لحظه شمارى مى کردن, اما انتظار من يه کم همراه با نگرانى بود. اون روز هم زياد مامانى حالش خوب نبود, چون سر تو عروسک مامانى کلى حالت تهوع داشتم, تا اينکه بالاخره نوبت من شد, روى تخت که خوابيدم, دکتر اومد بالا سرم و زل زد به مانيتور و اندازه سرت و قدت و,...  بلند مى گفت و يه نفر هم تو مانيتور ديگه يادداشت مى کرد, بعضى اوقات سکوت مى کرد و ضربه هاى آهسته به شکمم مى زد اين کارش نگرانيمو بيشتر مى کرد, تا اينکه دکتر ،ترس و از تو چشام خوند و با اينحال که سرش شلوغ بود ازم پرسيد مى خواى کوچولوتو ببينى, انگارى دنيا رو بم دادن, منم گفتم چرا که نه! و مانيتورشو به سمت صورتم چرخوند, واى دلبرکم, باورم نمى شد تو خواب بودى, و تازه فهميدم دکتر چرا مى زد تو شکمم، با اين کارش مى خواست يه کم تکون بخورى, وقتى مى زد تو شکمم تو انگشتاى نازتو بالا مياوردى, و به دکتر مى فهموندى, که مزاحم خوابت نشو, بعضي اوقات هم با هرضربه تو شکم مامان قل مى خوردى, و مامان کلى ذوقت و مى کرد, واقعا از دکتر ممنونم که اولين روز ديدارمون رو خاطره انگيز کرد. از اونجايى که بابايى نتونست به علت جلسش تو سونوى اوليت بياد, ازم خواست واسه سونوى دومى حتما از چند هفته قبل بش اطلاع بدم تا کاراش رو کنسل کنه! اين سونو جنسيت تو رو هم تعيىن مى کرد و اون وقت بود که مى فهميدم با دخملى دارم حرف مى زنم يا پشملى!!! تو سونوى دومى بابايى اومد و حضورش خيلى آرامش بم مى داد.تو اتاق سونو دکتر گفت يه پسلى نصيبتون شده, وقتى از اتاق سونو اومديم بيرون, بابايى رو در کمال تعجب يه کم ناراحت و نگران ديدم ازش که پرسيدم گفت تو کتاب خوندم پسرا نسبت به دخترا کمتر هوش هيجانيشون رشد پيدا مى کنه, و اين منو کمى نگران کرده, چون دلم مى خواد بچمون عاطفى باشه, ( بايد اشاره کنم که بابايى يه روانشناس زبدس, و تو کارش بهترينه, اون قبل از دنيا اومدنت کلى مطالعه کرده بود, چون مى خواس بهترين بابايى دنيا باشه) اما بايد بگم که با اومدن آلوچه مامانى و بابايى, خلاف اين مسئله ثابت شد, و به ما زيباترين حس ناب پدرى و مادرى رو دادى, و با لبخندت بهترين عشق و به ما هديه کردى, وشدى لوس مامانى و بابايى, و روى هر چى نى نى دخملى رو تو ابراز احساسات کم کردى تا بعد... 

اينم از عکس اولين سونو, مامان با اين عکس کلى عشق مى کرد و چهره معصومت و تو خيالش مجسم مى کرد

پسندها (1)

نظرات (0)